English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4674 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
misplay U بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to make a trick U با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
shinny U بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
harlequinade U بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame U مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship U مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat U بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
game U وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
dib U ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
shinney U بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
kiss in the ring U بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
fire fight U ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
harlepuinade U نمایش لال بازی ودلقک بازی
charlatanic U امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
crampet game U بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
Bureaucracy . Red tape . U کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
round robin (tournament or contest) <idiom> U بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
To be acting. To put it on . U رل بازی کردن
playing U بازی کردن
play-acted U بازی کردن
play-acting U بازی کردن
moved U بازی کردن
plays U رل بازی کردن
moves U بازی کردن
play-acts U بازی کردن
rink U یخ بازی کردن
played U رل بازی کردن
move U بازی کردن
playing U رل بازی کردن
rinks U یخ بازی کردن
play U رل بازی کردن
plays U بازی کردن
playact U رل بازی کردن
twiddling U بازی کردن
twiddled U بازی کردن
played U بازی کردن
miscast U بد بازی کردن
headwork U با سر بازی کردن
toys U بازی کردن
twiddles U بازی کردن
toy U بازی کردن
bump U بازی کردن
play U بازی کردن
gallant U زن بازی کردن
actuble U بازی کردن
play-act U بازی کردن
twiddle U بازی کردن
drabbest U جنده بازی کردن
play out U تا اخر بازی کردن
fence U شمشیر بازی کردن
fences U شمشیر بازی کردن
yo-yos U یویو بازی کردن
playact U در تاتر بازی کردن
to skip rope U بند بازی کردن
left-handed U با دست چپ بازی کردن
piddles U باخوراک بازی کردن
trick U حقه بازی کردن
tricked U حقه بازی کردن
cards U ورق بازی کردن
tricking U حقه بازی کردن
spars U مشت بازی کردن
sparred U مشت بازی کردن
spar U مشت بازی کردن
drabber U جنده بازی کردن
drab U جنده بازی کردن
misplay U ناشیانه بازی کردن
personified U رل دیگری بازی کردن
personifies U رل دیگری بازی کردن
skates U اسکیت بازی کردن
skated U اسکیت بازی کردن
to play marbles U مهره بازی کردن
skate U اسکیت بازی کردن
personify U رل دیگری بازی کردن
to play ball U توپ بازی کردن
spoof U حقه بازی کردن
mountebank U حقه بازی کردن
spoofs U حقه بازی کردن
gambles U سفته بازی کردن
to play at chess U شطرنج بازی کردن
mountebanks U حقه بازی کردن
To play cards . U ورق بازی کردن
play fair U مردانه بازی کردن
bowls U باتوپ بازی کردن
yo-yo U یویو بازی کردن
bowl U باتوپ بازی کردن
to look oneself again U پشم بازی کردن
flimflam U حقه بازی کردن
to make love U عشق بازی کردن
start up <idiom> U بازی را شروع کردن
gamble U سفته بازی کردن
to play for love U سر هیچ بازی کردن
personifying U رل دیگری بازی کردن
skied U اسکی بازی کردن
fornicate U : فاحشه بازی کردن
showboat U نمایشی بازی کردن
prevaricate U زبان بازی کردن
shinny U شینی بازی کردن
shinney U شینی بازی کردن
to fly a kite U سفته بازی کردن
palter U زبان بازی کردن
fornicates U : فاحشه بازی کردن
fornicating U : فاحشه بازی کردن
skis U اسکی بازی کردن
fornicated U : فاحشه بازی کردن
prevaricating U زبان بازی کردن
prevaricates U زبان بازی کردن
prevaricated U زبان بازی کردن
play U تفریح بازی کردن
playing U تفریح بازی کردن
kites U سفته بازی کردن
kite U سفته بازی کردن
equivocating U زبان بازی کردن
to bill and coo U بوسه بازی کردن
plays U تفریح بازی کردن
equivocate U زبان بازی کردن
criminal court U عشق بازی کردن
card U ورق بازی کردن
favouritism U پارتی بازی کردن
thimblerig U شعبده بازی کردن
ski U اسکی بازی کردن
played U تفریح بازی کردن
gambled U سفته بازی کردن
equivocated U زبان بازی کردن
to play football U فوتبال بازی کردن
piddle U باخوراک بازی کردن
court U عشق بازی کردن
piddled U باخوراک بازی کردن
taw U تیله بازی کردن
equivocates U زبان بازی کردن
to play soccer U فوتبال بازی کردن
war game U بازی جنگ کردن
to play square U راست وحسینی بازی کردن
to play for love U تفریحی یا عشقی بازی کردن
performs U بازی کردن نمایش دادن
sewsaw U الله کلنگ بازی کردن
fowling U روبه بازی یادوروئی کردن
to play at d. U تخته نرد بازی کردن
to play up U درست و حسابی بازی کردن
footle U لودگی یا بازی کردن پایگکوبی
sports U نمایش تفریحی بازی کردن
see-saws U الا کلنگ بازی کردن
to play computer games U بازی های کامپیوتری کردن
To play (trifle) with someones feeling. U با احساسات کسی بازی کردن
to spar at each other U باهم مشت بازی کردن
philander U زن بازی کردن دنبال زن افتادن
play cat and mouse with someone <idiom> U موش و گربه بازی کردن
To play ones part . U نقش خودرا بازی کردن
sport U نمایش تفریحی بازی کردن
perform U بازی کردن نمایش دادن
performed U بازی کردن نمایش دادن
to toy with one's food U با غذای خود بازی کردن
sported U نمایش تفریحی بازی کردن
to pay at addor even U بازی طاق یا جفت کردن
romp U با جیغ وداد بازی کردن
acted U بازی کردن نمایش دادن
see-sawed U الا کلنگ بازی کردن
teeters U الله کلنگ بازی کردن
To spend recklessly ( prodigally ) . U گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
teeter U الله کلنگ بازی کردن
teetered U الله کلنگ بازی کردن
warm up <idiom> U گرم کردن (برای بازی)
teetering U الله کلنگ بازی کردن
speculate U احتکارکردن سفته بازی کردن
see-sawing U الا کلنگ بازی کردن
wenches U فاحشه دختر بازی کردن
speculated U احتکارکردن سفته بازی کردن
act U بازی کردن نمایش دادن
game U سرگرمی دوربازی بازی کردن
romped U با جیغ وداد بازی کردن
romping U با جیغ وداد بازی کردن
warm up U دست گرمی بازی کردن
romps U با جیغ وداد بازی کردن
wench U فاحشه دختر بازی کردن
see-saw U الا کلنگ بازی کردن
speculating U احتکارکردن سفته بازی کردن
speculates U احتکارکردن سفته بازی کردن
carpetbag U سیاست بازی ودغلکاری کردن
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
to stonewall U در حالت تدافع بازی کردن [ورزش]
pack U بسته کردن یکدست ورق بازی
to defend aggressively U در حالت تدافع بازی کردن [ورزش]
play U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
played U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
plays U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
box U بوکس بازی کردن سیلی زدن
boxes U بوکس بازی کردن سیلی زدن
playing U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
speculating U معاملات قماری یا سفته بازی کردن
handles U اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
speculated U معاملات قماری یا سفته بازی کردن
To cheat at cards. U درقمار ( ورق بازی ) تقلب کردن
skates U سرسره بازی کردن کفش چرخدار
skated U سرسره بازی کردن کفش چرخدار
packs U بسته کردن یکدست ورق بازی
speculates U معاملات قماری یا سفته بازی کردن
personate U در لباس عوضی رل نمایش را بازی کردن
speculate U معاملات قماری یا سفته بازی کردن
handle U اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
pick at U بازی کردن باغذا از روی بی اشتهایی
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1i have a dare foryou.are you willing to take it?
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com